رسم کردن


برابر پارسی: پنگاشتن

معنی انگلیسی:
draft, draw, rough, trace, describe, introduce, limn, to draw, to trace, to design

لغت نامه دهخدا

رسم کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نوشتن و رقم کردن. ( ناظم الاطباء ). نوشتن. ( یادداشت مؤلف ): بر او صد دینار رسم کردند؛ یعنی نوشتند. ( یادداشت مؤلف ). || نشان نمودن. || نقشه کشیدن. ( ناظم الاطباء ). ترسیم کردن. کشیدن. ( یادداشت مؤلف ). || نقش نمودن. ( ناظم الاطباء ). || رسم نهادن. معمول ساختن. ( یادداشت مؤلف ). متداول کردن. || ستودن. ( یادداشت مؤلف ).

جدول کلمات

ترسیم

مترادف ها

trace (فعل)
ضبط کردن، کشیدن، دنبال کردن، رسم کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن

depict (فعل)
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن

draw (فعل)
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن

plot (فعل)
کشیدن، توطئه چیدن، نقشه کشیدن، رسم کردن، طرح ریزی کردن

فارسی به عربی

سحب , صور

پیشنهاد کاربران

بپرس