رسع
لغت نامه دهخدا
رسع. [ رُ ] ( ع ص ) ج ِ اَرْسَع و رَسْعاء. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ارسع و رسعاء شود.
رسع. [ رَ س َ ] ( ع اِ ) دردمندی نیام چشم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مهره چشم که بدست یا پای کودک بندند. ( از اقرب الموارد ).
رسع. [ رَ س َ ] ( ع مص ) برچسبیدن نیام چشم کسی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به رَسْع در معنی «برگردیدن چشم و...» شود. || تباه شدن نیام چشم. ( از اقرب الموارد ). تباه شدن چشم و دگرگون شدن نیامهای آن. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید