رستی خور

لغت نامه دهخدا

رستی خور. [ رُ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) رستی خورنده. روزی خوار. رزق خوار. رستی خوار. که غذا و روزی بخورد :
آزاد رسته از در دربند حادثات
رستی خوران باغ رجا را چو میوه ایم.
خاقانی.
و رجوع به رُستی و رستی خوار و رستی خوردن و مترادفات کلمه شود.

پیشنهاد کاربران

رستی=نعمت/خیر
آزاد رسته از در و دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم.
خاقانی
رستی همچنین دلیری ومحکمی وسختی نیز باشد

بپرس