جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری.
نظامی.
به زنهار خویش استواریش دادز جادوکشان رستگاریش داد.
نظامی ( از آنندراج ).
که زور آورد چون تویاری دهی که گیرد چو تو رستگاری دهی.
سعدی ( از ارمغان آصفی ).
و رجوع به رستگاری و رستگارو رستگار کردن شود.