رستم دستان

لغت نامه دهخدا

رستم دستان.[ رُ ت َ م ِ دَ ] ( اِخ ) رستم ، پهلوان مشهور. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از شعوری ج 2 ورق 25 ) :
رستم را نام اگرچه سخت بزرگست
زنده بدویست نام رستم دستان.
رودکی.
به حرب کردن و پیروز گشتن اندر حرب
برادر علی و یار رستم دستان.
فرخی.
سامه کجا یافت ز دستان او
رستم دستان و نه دستان سام.
ناصرخسرو.
کی توان کردن ترا با رستم دستان قیاس
ورچه رستم بود در گیتی بمردی داستان.
امیرمعزی.
سوارشان همه هر یک چو سام بن بیژن
پیاده شان همه هر یک چو رستم دستان.
قطران تبریزی.
بروز جود تو بی نام حاتم طایی
بروز حرب تو بی نام رستم دستان.
قطران.
وز دواتش که نیستان هزاران شیر است
شور صد رستم دستان به خراسان یابم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 299 ).
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.
مولوی.
و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 711 و ج 3 ص 988 و 1016 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 1 و فهرست سبک شناسی ج 2 و فهرست تاریخ سیستان و فهرست لباب الالباب ج 2و نزهةالقلوب ج 3 ص 69 و رستم و رستم زال شود. || ( اِ مرکب ) به اصطلاح بسحاق اطعمه ، اکول و کسی که در خوردن پیشدستی کند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رستم پهلوان مشهور همان رستم است که پهلوانیست معروف .

پیشنهاد کاربران

پور زال . [ رِ ] ( اِخ ) مراد رستم است . پهلوان داستانی معروف :
نگهدار جان باش از پور زال
بجنگت نباشد جز او کس همال .
فردوسی .
بدانکار خوشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
چونزد ده و دو رسانید سال
برافراخت یال یلی پور زال .
فردوسی .
پور تو فردا بگرید بر سر گور تو زار
گر تو امروز از دلیران همسری با پور زال .
معزی .
اگر پیر زالی و گر پور زال .
سعدی .

نبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] ( اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان سوی تو فرستادی رخش با زین خسروی و ستام . فرخی .
سوار سیستان . [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است . ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) : یا غبار لاشه ٔ دیو سفیدبر سوار سیستان خواهم فشاند. خاقانی .
رستم
رستم = نجات بخش
رست
رسته
رستم
رُستم
رستم = چهره دیگر از ( ایندرا/اندرا )
اندرا = خداوند زور
رستم خداوند زور
رستم و هنومان دو چهره از خداوند روز بودند.
ایندرا/اندرا = خداوند زور و یا جنگیان پاک ( مجاهد ) .
رستم = سردار مجاهدین

بپرس