به گردنش بر زد یکی تیغ تیز
برآورد ناگاه از او رستخیز.
فردوسی.
برآورد از آن شارسان رستخیزهمه برگرفتند راه گریز.
فردوسی.
همی شد پس گرد با تیغ تیزبرآورد از آن انجمن رستخیز.
فردوسی.
سر او ببرم به شمشیر تیزبرآرم ز ایوان او رستخیز.
فردوسی.
مرا گفت برگیر شمشیر تیزز جانشان برآور یکی رستخیز.
فردوسی.
می خواست رستخیز ز عالم برآوردآن باغبان که تربیت این نهال کرد.
ضمیری اصفهانی.
و رجوع به رستخیز و رستاخیز و رستخیز افکندن شود.