رستخیز برامدن

لغت نامه دهخدا

( رستخیز برآمدن ) رستخیز برآمدن. [ رَ ت َ / رَ ب َم َ دَ ] ( مص مرکب ) یا رستخیز برآمدن از ( زِ ). غوغا و شور و فریاد برآمدن. هنگامه برپا شدن :
به کوهم زند تا شوم ریزریز
بدان تا برآید ز من رستخیز.
فردوسی.
ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیز
برآمد همی از جهان رستخیز.
فردوسی.
عنان کرد پیچان براه گریز
برآمد ز گودرزیان رستخیز.
فردوسی.
گرفتند پیلان اسرت گریز
برآمد ز زابل گره رستخیز.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 182 ).
درافتاد دارا بدان زخم تیز
ز گیتی برآمد یکی رستخیز.
نظامی.
از آن پیشتر کآمد این سیل تیز
چرا برنیامد ز ما رستخیز.
نظامی.
و رجوع به رستخیز شود.

فرهنگ فارسی

( رستخیز بر آمدن ) غوغا و شور و فریاد بر آمدن

پیشنهاد کاربران

بپرس