به کوهم زند تا شوم ریزریز
بدان تا برآید ز من رستخیز.
فردوسی.
ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیزبرآمد همی از جهان رستخیز.
فردوسی.
عنان کرد پیچان براه گریزبرآمد ز گودرزیان رستخیز.
فردوسی.
گرفتند پیلان اسرت گریزبرآمد ز زابل گره رستخیز.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 182 ).
درافتاد دارا بدان زخم تیزز گیتی برآمد یکی رستخیز.
نظامی.
از آن پیشتر کآمد این سیل تیزچرا برنیامد ز ما رستخیز.
نظامی.
و رجوع به رستخیز شود.