بدنثری و رسایل من دیده چند وقت
کژنظمی و قصاید من خوانده چند گاه.
خاقانی.
رسایل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور.( ترجمه تاریخ یمینی ص 234 ). و رجوع به رسائل و رساله شود.- دیوان رسایل یا رسائل ؛ دیوان رسالت. دیوان انشاء. دبیرخانه. دارالانشاء در تداول عصر غزنویان :
وزیران دگر بودند زین پیش
همه دیوان به دیوان رسایل.
منوچهری.
و رجوع به رساله و رسالة و رسائل و دیوان رسالت در ذیل رسالت شود.|| همکاسه. همدم. هم آهنگ. هم آواز. ( یادداشت مؤلف ) :
کوه و مرغان هم رسایل با دمش
هر دو اندر وقت دعوت محرمش.
مولوی.
کوهها با تو رسایل شد شکوربا تو می خوانند چون مقری زبور.
مولوی.
یا رسایل بود اسرافیل راکز سماعش پر برستی فیل را.
مولوی.