[ویکی نور] رسالة فی التوحید تألیف علامه طباطبایى، یکی از هفت رساله ای است که تحت عنوان الرسائل التوحیدیة به چاپ رسیده است. این رسائل توحید را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحید در وسایط بین حق و موجودات و ظهور توحید در مرآت اتم که انسان است، تبیین مى نماید.
این رساله در 5 ذى الحجۀ 1365ق در تبریز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در این رساله به وحدت حقّه حقیقّیه و اطلاقى وجود پرداخته است و البتّه شناخت، وسعت نظر، عمق اندیشه و زیبایى، دلپذیرى بیان او را باید در خود متن و کتاب دید و به قطع با این قلم به وصف نمى آید؛ امّا نکته گفتنى و بسیار مهم و تازه و بى سابقه اى که در فصل پنجم این رساله آمده، این است که ساحتى از ساحت هاى توحید، خاصّ آیین مقدّس اسلام است و حتّى در ادیان الهى پیش از اسلام هم نیامده است و چون تاریخ ادیان الهى در دعوت خود تکاملى است، شرح این مرتبه از توحید، به دین مقدّس اسلام واگذار شده است. عین عبارت علاّمه این است: و هذا المعنى من التوحید اعنى الاطلاقى مما انفردت باثباته الملة المقدسة الإسلامیة وفاقت به الملل و الشرایع السالفة فظاهر مابلغنا منهم فی التوحید هو المقام الواحدیة... وى در مقاله اى الحاقى به رساله، چنین تأکید مى فرماید: مبین فیها انّ ما ندب الیه دین الاسلام المقدس آخر درجة من التوحید، پیدا است که دعوت اسلام دعوت به آخرین مرتبه توحید است.
و در پایان فصل دوم آن یادآور مى شود: وقد ظهر مماتقدم انّ اثبات اکمل مراتب توحیدالحق سبحانه هو الذى اختص به شریعة الإسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدى الذى اختص به محمد و الطاهرون من آله صلى اللّه علیهم و الاولیاء من الأمّه على نحو الوارثه.
این گونه جملات، نکته لطیفى را به یاد انسان مى آورد که محیى الدین بن عربى در جاى جاى فصوص و فتوحات مکیّه به طور عام و در فصّ نوحى فصوص الحکم به طور خاص به ذکر آن پرداخته و گفته است: هیچ مکتب و مشرب توحیدى در جمع میان تشبیه و تنزیه صفات حق، جمله و عبارتى را که قرآن کریم در بخش کوتاهى از آیه شریفه سوره شورى ذکر فرموده است، نیاورده و حقّ مطلب را ادا نکرده است. او مى گوید: جمله "لیس کمثله شىء و هو السمیع البصیر"، جامع ترین آیه در جمع میان تشبیه و تنزیه است؛ زیرا عبارت لیس کمثله شىء حاکى از تنریه و جمله و هو السمیع البصیر حاکى از تشبیه است. هر کدام از این دو جمله نیز جداگانه تشبیه و تنزیه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر کاف را در کلمه کمثله زاید بدانیم، جمله از تنزیه حق و نداشتن همانند حکایت دارد و این تنزیه است؛ ولى اگر کاف را زاید ندانیم، این پاره آیه، حاکى از آن است که هیچ کس را همانندى با حق در صفت نیست و این نوعى تشبیه و جمله بعد نیز به همین ترتیب قابل تحلیل است. اگر «هو» را مبتدا بگیریم، جمله از تشبیه و اگر ضمیر حصر بگیریم، از تنزیه حکایت دارد و یکى از معانى اعجاز قرآن همین است که در کوتاه ترین عبارت، عالى ترین و دقیق ترین نوع معرفت را بى هیچ تکلّف و تصنّعى مطرح مى کند.
بارى، حضرت علاّمه پس از طرح این مرتبه توحید، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، مى داند و مى گوید که کاربرد این گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگناى تعبیر و نوعى مجاز است: و من هنا یظهرأن استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناک مجاز من باب ضیق التعبیر.
ایشان معرفت به این توحید را از نوع شهود فطرى، و متعلّق معرفت را ساحت اسما و صفات الهى مى داند و علم به حق را به اندازه ظرفیّت عالِم و عارف ممکن مى شمرد و آن را به بر داشتن آب از دریا، همانند مى کند که هر کس به اندازه ظرف و ظرفیت از دریا بهره مى برد: مثال ذلک الاغتراف من البحر فان القَدَح مثلا لاترید اِلاّ البحر لکن الذى یأخذه على قدر سعته.
این رساله در 5 ذى الحجۀ 1365ق در تبریز نوشته شده است و پنج فصل دارد. علامه در این رساله به وحدت حقّه حقیقّیه و اطلاقى وجود پرداخته است و البتّه شناخت، وسعت نظر، عمق اندیشه و زیبایى، دلپذیرى بیان او را باید در خود متن و کتاب دید و به قطع با این قلم به وصف نمى آید؛ امّا نکته گفتنى و بسیار مهم و تازه و بى سابقه اى که در فصل پنجم این رساله آمده، این است که ساحتى از ساحت هاى توحید، خاصّ آیین مقدّس اسلام است و حتّى در ادیان الهى پیش از اسلام هم نیامده است و چون تاریخ ادیان الهى در دعوت خود تکاملى است، شرح این مرتبه از توحید، به دین مقدّس اسلام واگذار شده است. عین عبارت علاّمه این است: و هذا المعنى من التوحید اعنى الاطلاقى مما انفردت باثباته الملة المقدسة الإسلامیة وفاقت به الملل و الشرایع السالفة فظاهر مابلغنا منهم فی التوحید هو المقام الواحدیة... وى در مقاله اى الحاقى به رساله، چنین تأکید مى فرماید: مبین فیها انّ ما ندب الیه دین الاسلام المقدس آخر درجة من التوحید، پیدا است که دعوت اسلام دعوت به آخرین مرتبه توحید است.
و در پایان فصل دوم آن یادآور مى شود: وقد ظهر مماتقدم انّ اثبات اکمل مراتب توحیدالحق سبحانه هو الذى اختص به شریعة الإسلام المقدسة و هذا هو المقام المحمدى الذى اختص به محمد و الطاهرون من آله صلى اللّه علیهم و الاولیاء من الأمّه على نحو الوارثه.
این گونه جملات، نکته لطیفى را به یاد انسان مى آورد که محیى الدین بن عربى در جاى جاى فصوص و فتوحات مکیّه به طور عام و در فصّ نوحى فصوص الحکم به طور خاص به ذکر آن پرداخته و گفته است: هیچ مکتب و مشرب توحیدى در جمع میان تشبیه و تنزیه صفات حق، جمله و عبارتى را که قرآن کریم در بخش کوتاهى از آیه شریفه سوره شورى ذکر فرموده است، نیاورده و حقّ مطلب را ادا نکرده است. او مى گوید: جمله "لیس کمثله شىء و هو السمیع البصیر"، جامع ترین آیه در جمع میان تشبیه و تنزیه است؛ زیرا عبارت لیس کمثله شىء حاکى از تنریه و جمله و هو السمیع البصیر حاکى از تشبیه است. هر کدام از این دو جمله نیز جداگانه تشبیه و تنزیه را در خود و با خود دارند؛ چه، اگر کاف را در کلمه کمثله زاید بدانیم، جمله از تنزیه حق و نداشتن همانند حکایت دارد و این تنزیه است؛ ولى اگر کاف را زاید ندانیم، این پاره آیه، حاکى از آن است که هیچ کس را همانندى با حق در صفت نیست و این نوعى تشبیه و جمله بعد نیز به همین ترتیب قابل تحلیل است. اگر «هو» را مبتدا بگیریم، جمله از تشبیه و اگر ضمیر حصر بگیریم، از تنزیه حکایت دارد و یکى از معانى اعجاز قرآن همین است که در کوتاه ترین عبارت، عالى ترین و دقیق ترین نوع معرفت را بى هیچ تکلّف و تصنّعى مطرح مى کند.
بارى، حضرت علاّمه پس از طرح این مرتبه توحید، آن را فراتر از «مقام و مرتبه»، مى داند و مى گوید که کاربرد این گونه اصطلاحات در آن ساحت از باب تنگناى تعبیر و نوعى مجاز است: و من هنا یظهرأن استعمال لفظ المقام و المرتبه و نحوهما هناک مجاز من باب ضیق التعبیر.
ایشان معرفت به این توحید را از نوع شهود فطرى، و متعلّق معرفت را ساحت اسما و صفات الهى مى داند و علم به حق را به اندازه ظرفیّت عالِم و عارف ممکن مى شمرد و آن را به بر داشتن آب از دریا، همانند مى کند که هر کس به اندازه ظرف و ظرفیت از دریا بهره مى برد: مثال ذلک الاغتراف من البحر فان القَدَح مثلا لاترید اِلاّ البحر لکن الذى یأخذه على قدر سعته.
wikinoor: رسالة_فی_التوحید