رساله سعدیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] رساله سعدیه، ترجمه کتاب «الرسالة السعدیة»، اثر حسن بن یوسف بن مطهر حلی (648-726ق)، معروف به علامه حلی است که برگردان فارسی آن توسط سلطان حسین استرآبادی (994-1094ق) صورت گرفته است. تحقیق و تصحیح این اثر توسط علی اوجبی صورت گرفته است.
در ابتدای کتاب پیشگفتاری از مهدی محقق، سپس مقدمه مصحح - ‎که شامل ترجمه و روش تحقیق و تصحیح است - ‎آمده است.
مهدی محقق در این پیشگفتار به بررسی تاریخچه فلسفه در جهان اسلام پرداخته است. ایشان در این‎باره می‎گوید: مسلمانان در قرون اولیه، همه دروازه‎های علم و دانش را بر روی خود باز کردند و آثار ملل مختلف را از زبان‎های یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به زبان عربی ترجمه کردند. کتاب‎های مهم ارسطو، همچون الطبیعة و الحیوان و اخلاق نیکوماخس و همچنین کتاب‎های افلاطون، همچون جهموریت و طیماوس و نوامیس و کتاب‎های دیگر به زبان عربی ترجمه شد.
فلسفه در قرون نخستین از قداست و شرافت خاصی برخوردار بود و با طب، عدیل و همگام پیش می‎رفت. فلاسفه خود اطبا بودند و طبیبان هم فیلسوف. تا بدانجا که فلسفه را طب روح و طب را فلسفه بدن بشمار آورده‎اند. ابن ‎سینا کتاب پزشکی خود را با نام متناسب با فلسفه، یعنی «قانون» و کتاب فلسفی خود را با نام متناسب با طب، «شفا» نامید.
ایشان در ادامه این سیر به مخالفان فلسفه اشاره می‎کنند؛ کسانی چون غزالی که با تألیف کتاب تهافت الفلاسفة، سعی در تکفیر فیلسوفان داشت. نویسنده در این‎باره می‎گوید: مخالفان فلسفه برای محکوم کردن اندیشه‎های فلسفی به هر وسیله‎ای متوسل می‎شدند؛ گاه بر تعبیرات و تفسیرات فلاسفه خرده می‎گرفتند و می‎گفتند: مثلاً فلاسفه از تعبیرات قرآنی معانی‎ای را اراده می‎کنند که مقصود و مراد صاحب وحی نبوده است... و این نکوهش به آنجا کشید که می‎گفتند: واژه فلسفه، مرکب از «فل» به معنای کندی و «سفه» به معنای نادانی است. دانشمندان اهل سنت و جماعت، فلسفه یونان را مقابل با قرآن قرار دادند و کتاب‎هایی در این‎باره نوشتند. در این میان بسیاری از دانشمندان کوشیدند تا این شکاف میان دین و فلسفه را از بین ببرند، ولی موفق نشدند؛ از جمله آنان ناصرخسرو قبادیانی بود که کتاب «جامع الحکمتین» را نگاشت تا میان دو حکمت، یعنی حکمت شرعیه و حکمت عقلیه آشتی دهد... در غرب جهان اسلام نیز ابن رشد اندلسی کوشید... ولی او هم در این راه توفیقی به دست نیاورد.
دانشمندان شیعی ایران برای رفع این نفرت و زدودن این زنگ از چهره فلسفه یونان سعی وافری نمودند که از جمله می‎توان از علامه طباطبایی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی و امام خمینی(ره) نام برد. اینان وارث علم گذشتگان خود بودند؛ همان گذشتگانی که ابتکار تطهیر فلسفه و تحبیب فلاسفه را عهده‎دار گردیدند که از میان آنان می‎توان از میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی و ملا هادی سبزواری نام برد. این فیلسوفان کلمه «فلسفه» را به کلمه «حکمت» تبدیل کردند که هم نفرت یونانی بودن از آن کنار زده گردد و هم تعبیر قرآنی که مورد احترام هر مسلمانی است برای آن علم به‎کار برده شود. اینان برای هر فیلسوفی یک منبع الهی را جستجو کردند و علم حکما را به علم انبیا متصل نمودند و کوشیدند تا برای مطالب فلسفی و عقلی از قرآن، سنت نبوی، نهج‎ البلاغه، صحیفه سجادیه و سخنان ائمه اطهار استشهاد نمایند. لازم به ذکر است که توجه حکمای متأخر مانند نراقی به متقدمان، به معنی آن نیست که اینان خو را دست‎بسته تسلیم آنان می‎کردند و یا گفته آنان را تکرار می‎نمودند، بلکه گفتار گذشتگان را منبع و اصل اندیشه خود قرار می‎دادند و جای‎جای، بر افکار آنان خرده می‎گرفتند.

پیشنهاد کاربران

بپرس