رس انداختن
لغت نامه دهخدا
- رس انداختن شکر ؛ تبلور. متبلور شدن. کر زدن آن. ( یادداشت مؤلف ).
- رس انداختن شیره و مانند آن ؛ متبلور شدن آن. ( یادداشت مؤلف ).
- رس انداخته ؛ شکرکرزده. متبلور. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید