رزیف

لغت نامه دهخدا

رزیف. [ رَ ] ( ع مص )بانگ کردن شتر. || شتاب کردن از بیم. || شتاب و پویه دویدن ماده شتر: رزفت الناقة.( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بشتاب دویدن و گویند: اسرع من فزع. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک شدن کار: رزف الامر. || پیش درآمدن کسی را: رزف الیه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس