رزک

لغت نامه دهخدا

رزک.[ رَ زَ ] ( اِ ) تمیس. ( فرهنگ فارسی معین ). نامی است که مردم لاهیجان به غلط به تمیس دهند، چه آنرا با رازک اشتباه کرده اند. در لاهیجان این نام را به «بمبلی بوز» می دهند. رازک. ککیمور. حشیشةالدینار. آس بری. رز خرد. در جنگلهای خزر فراوان است و آنرا رازک نیز نامند و در آستارا به خَمِل موسوم است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تمیس و رازک ومترادفات دیگر کلمه شود. || یک قسم برنج است که در مازندران زراعت می شود. ( یادداشت مؤلف ).

رزک. [ رَ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین. سکنه آن 852 تن. آب آنجا از چشمه. محصولات عمده آن غلات. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

رزک. [ رِ زَ ] ( اِخ ) قریه ای است در دوازده فرسنگی میان شمال و مغرب بیدشهر. ( فارسنامه ناصری ).

رزک. [ رَ زَ ] ( اِخ ) نام محلی کنار رود جهرم و لار میان قادر و اول گردنه رزن در 248هزارگزی شیراز. ( یادداشت مؤلف ).

رزک. [ رَ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. سکنه آن 448 تن. آب آنجا از چشمه. محصولات عمده آن بادام و گردو و انجیر و اقسام میوه و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

رزک. [رَ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان موگویی بخش آخوره شهرستان فریدن. سکنه آن 342 تن. آب آنجا از چشمه. محصولات عمده آن غلات و چوب و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

ده از دهستان کوهستان مو گویی بخش آخوره شهرستان فریدن .

گویش مازنی

/rezek/ ریزه – بسیار ریز - ابزار و اشیا کوچک

پیشنهاد کاربران

رَزَک razak: [اصطلاح صنایع دستی] میله ای فلزی به شکل نیم دایره که در جلوی صندوق زده می شود برای رد شدن میله و چفته و تعبیه ی قفل بر روی آن

بپرس