رزوم

لغت نامه دهخدا

رزوم. [ رُ ] ( ع مص ) رُزام. مصدر به معنی رُزام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بر زمین ماندن شتر از لاغری : رزم البعیر رزوماً و رزاماً؛ بر زمین ماند شتر از لاغری. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). برنخاستن شتر از لاغری. ( از اقرب الموارد ). بناجنبیدن شتر از نزاری. ( مصادر اللغه زوزنی چ بینش ص 254 ). || گرد آوردن چیزی را در جامه.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به رُزام شود.

فرهنگ فارسی

رزام مصدر بمعنی رزام بر زمین ماندن شتر از لاغری یا گرد آوردن چیزی را در جامه

پیشنهاد کاربران

بپرس