به ایران زمین باز کردند روی
همه چیره دل گشته و رزمجوی.
دقیقی.
به التونیه است او کنون رزمجوی بروی سپه اندر آورد روی.
فردوسی.
به گردان چنین گفت کاین رزمجوی ز بس زور و کین اندرآمد بروی.
فردوسی.
بزد ویسه را قارن رزمجوی از او ویسه در جنگ برگاشت روی.
فردوسی.
بسان کهی جانور تیزپوی چو کوهی خروشنده و رزمجوی.
اسدی.
بشد تافته دل یل رزمجوی سوی رهزنان رزم را داد روی.
اسدی.
بسا خودنمایان بیهوده گوی که باشند در بزمگه رزمجوی.
امیرخسرو دهلوی.