رزم کردن


معنی انگلیسی:
combat, contest, to flight

لغت نامه دهخدا

رزم کردن. [رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جنگیدن و جنگ و نبرد کردن. ( ناظم الاطباء ) :
که در کشور هند چون رزم کرد
بدان را سر اندرکشیده به گرد.
فردوسی.
سپاهی ز استخر بی مر ببرد
بشد ساخته تا کند رزم کرد.
فردوسی.
وز آن پس کنی رزم با اردوان
که اختر جوان است و خسرو جوان.
فردوسی.
اندر عراق بزم کنی در حجاز رزم
اندر عجم مظالم و اندر عرب شکار.
منوچهری.
به دشت گل و خار و گنداب و چاه
مکن رزم کافتد به سختی سپاه.
اسدی.

فرهنگ فارسی

جنگیدن و جنگ و نبرد کردن

پیشنهاد کاربران

رزم پیمودن ؛رزم کردن :
مرا نیز هنگام آسودن است
ترا رزم بدخواه پیمودنست.
فردوسی.

بپرس