رزم سازی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) عمل رزم ساز. ( فرهنگ فارسی معین ). صفت رزم ساز. رزمجویی. رزمخواهی. جنگجویی. آماده جنگ شدن. آغاز جنگ. رزم آغازیدن : کسی خنجرش رزم سازی گرفت همی در کفش مهره بازی گرفت.
اسدی.
و رسوم رزم سازی و مخالف گدازی و... در میان عالمیان باقی و پایدار ماند. ( حبیب السیر چ سنگی جزء 4 از ج 3 ص 323 ).
فرهنگ فارسی
صفت رزم ساز رزمجویی رزمخواهی جنگجویی آماده جنگ شدن آغاز جنگ.