بشد پیش سهراب رزم آزمای
بر اسبش ندیدم فزون زآن بپای.
فردوسی.
چو گرسیوز و جهن رزم آزمای که بد تخت توران ز ایشان بپای.
فردوسی.
دگر رام برزین رزم آزمای کجا زابلستان بدو بد بپای.
فردوسی.
چو آن دید گستهم رزم آزمای بکردار آتش برآمد ز جای.
فردوسی.
گزین کن دلیران رزم آزمای فرست آن سپاه دگر باز جای.
اسدی.
وز آن روی کابلشه از مرغ و مای جهان کرد پر گرد رزم آزمای.
اسدی.
و رجوع به رزم آزما و مترادفات کلمه شود.