رزدار

لغت نامه دهخدا

رزدار. [ رَ ] ( نف مرکب ) دارنده رز. نگهدارنده رز. || ( اِ مرکب ) داربست یا چوبی که زیر درخت مو زنند تا روی آن قرار گیرد :
بنگرید آن رز و آن پایک رزداران
درهم افکنده چوماران زبر ماران.
منوچهری ( آنندراج ).

رزدار. [ رَ ] ( اِ مرکب ) در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. ( یادداشت مؤلف ). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه ، تسکا، توسا، رزدار، سیاه توسه و سفید توسه می خوانند. رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 172 شود.

فرهنگ فارسی

دارنده رز نگهدارنده رز داربست یا چوبی که زیر درخت مو زنند تا روی آن قرار گیرد .

پیشنهاد کاربران

رزدار کوهپایه ای قدیمی ۱۲۰ خانوار بوده مردمان مبارزی بودند در فاصله ۶ کیلومتری رودبارسرا بصورت پراکنده دامدار بودند ولی متاسفانه از هم پاشیده شدند ودر اثر نداشتن امکانات رفاهی راه وجاده محروم ماندن واکثرا
...
[مشاهده متن کامل]
به هفت دغنان وچکوپشت ورودبارسرا کوچ کردند واز طرح احیای جنگل ساماندهی شدند وهم اکنون خالی وسکنه کمی ماندندومعنی آن به هم پیوسته واتحاد ومتحد مثل درخت انگور به پیوسته بودند من در سال ۱۳۴۱ در آنجا متولد شدم وتاکنون هم در آنجا نفس میکشم وخیلی از روستا خوشحالم ولی الان مسئولان هنوز راه ارتباطی را درست نمی کنند ونمیخواهند رزدار شناخته شود قبل اینکه اورماملال جاده داشته باشد رزدار راه ماشین رو داشت حالا رزدار نه برق ونه گاز ونه راه ماشین روی درستی ندارد ۴۴ سال از انقلاب گذشت هیچکس کاری برای روستای محروم قدمی بر نداشت

بپرس