رزبان


معنی انگلیسی:
keeper of a vineyard

لغت نامه دهخدا

رزبان. [ رَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) پرورنده رز یعنی تاک انگور. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). محافظ باغ انگور. ( فرهنگ فارسی معین ). کَرّام. ( دهار ). انگورکار. رزوان. ( یادداشت مؤلف ) :
بیار آنچه به کردار دیده بود نخست
روان روشن بستد بقهر از او رزبان
رز آنچه قطره اوگر فروچکد بزمین
ضریر گوید چشم من است و مرده روان.
ابوشکور بلخی ( از انجمن آرا ).
از چرا ترسد ای شگفت از باد
چو نترسد همی رز از رزبان.
فرخی.
رزبان ز بچگان رزان باز کرد پوست
بی آنکه بچگان رزان را رسد زیان.
فرخی.
باز رزبان به کارد برد رز
بچه نازنین کند قربان.
فرخی.
رفت رزبان چو رود تیر به پرتاب همی
به رز اندر به شتاب از ره دولاب همی.
منوچهری.
رزبان تاختنی کرد بشهر از رز خویش
در رز بست بزنجیر و به قفل از پس و پیش.
منوچهری.
رزبان شد بسوی رز به سحرگاهان
کو دلش بود همیشه سوی رز خواهان.
منوچهری.
رزبان آمد و حلقوم همه بازبرید
قطره ای خون بمثل از گلوی کس نچکید.
منوچهری.
|| باغبان. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( از شعوری ج 2 ص 12 ) ( برهان ). گاه از رزبان مطلق باغبان اراده شود. ناطور. دخو. تاک نشان. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - محافظ باغ انگور نگهبان رز . ۲ - باغبان .

فرهنگ معین

(رَ ) (ص مر. ) ۱ - محافظ باغ انگور. ۲ - باغبان .

فرهنگ عمید

نگهبان رز، پرورش دهندۀ درخت انگور.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

رزبانرزبانرزبانرزبان

بپرس