رزام
لغت نامه دهخدا
رزام. [ رِ ] ( ع ص ) مرد شدید صعب. ج ، رُزَّم. ( از اقرب الموارد ). مرد درشت سخت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ج ِ رازم. ( منتهی الارب ). رجوع به رازم شود.
رزام. [ رِ ] ( ع مص ) مصدر به معنی مُرازمة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مرازمة شود.
رزام. [ رَزْ زا ] ( ع ص ) شیر قصدکننده و احاطه یافته بر شکار و بانگ کنان بر آن. ( از اقرب الموارد ).
رزام. [ رَ ] ( اِخ ) نام پدر ابواحمد محمد مروزی که از محدثین است. ( از یادداشت مؤلف ).
رزام. [ رِ ] ( اِخ ) حوض رزام محله ای است در مرو شاهجهان. ( از انساب سمعانی ).
رزام. [ رِ ] ( اِخ ) رزام بن مالک بن حنظلة. پدر قبیله ای است از تمیم. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید