رزاله

لغت نامه دهخدا

رزاله. [ رِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) رزالت. با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذالة نوشته اند: «و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده »، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف بوده است و ادیب صابر در این شعر کلمه را به معنی صفت آورده است :
یکی نیک به از هزاران رزاله
یکی شاه به از هزاران بیادق.
ادیب صابر.

فرهنگ فارسی

یار زالت با این املا که بگفته صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذاله نوشته اند : [ و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته باین معنی در هیچ کتاب یافته نشده ] شاید از تصرفات فارسی زبانان در گذشته و یا از اغلاط معروف بوده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس