ردان

لغت نامه دهخدا

ردٔان. [ رِ ] ( ع اِ ) به صیغه تثنیه ، دو لنگه بار و دو عدل. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بهترین معنی از اوا: بزرگان، دانایان ، آموزگاران
پس آنگه چنین گفت پروردگار به زرتشت پیغام بر روزگار
که این حال با موبدان و ردان بگو تا بگویند با بخردان
زراتشت نامه. سرودهٔ بهرام پژدو در ۱۲۷۸ م در پیشگویی
...
[مشاهده متن کامل]

های زرتشت در �زند و هومن یسن� ( وکارنامه اردشیر پاپگان )
نوشته صادق هدایت ۱۳۱۲ ش

رادان. جوانمردان و آزادگان
ترا بادجاویدتخت ردان
همان تاج وهم فره موبدان
فردوسی
رَدان = سَران، بُزُرگان، ناموران ( در امور رهبری و کشورداری )
موبِدان = هیربُدان، سَران ( در امور دینی )
بزرگان, شاهان, موبدان, داوران

بپرس