ردام

لغت نامه دهخدا

ردام. [ رُ] ( ع ص ) مرد بی خیر. || ( اِ ) تیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

ردام. [ رُ ] ( ع مص ) رَدْم. تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ادامه داشتن. || روان شدن چیزی. || سبز شدن درخت پس خشکیدن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

تیز دادن یا ادامه داشتن یا روان شدن چیزی یا سبز شدن درخت پس خشکیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس