ردالعجز علی الصد
لغت نامه دهخدا
نگار است رخساره من به خون
ز هجران رخساره آن نگار
خمار است در سر مرا بی شراب
ز اندوه آن نرگس پرخمار.
سخن را سر است ای خداوند و بن
میاور سخن درمیان سخن.
گاهی ممکن است که صدرکه مکرر میشود مسبوق به کلمه ای باشد:
اگر بتگر چنان پیکر نگارد
مریزاد آن نگارین دست بتگر
و گر آزر چنو دانست کردن
درود از جان من بر جان آزر.
( از بدیع و عروض و قافیه تألیف همایی و... ص 32 ).
وطواط گوید:این صنعت بر 6 نوع است :
1 - لفظی که در اول آمده عیناً و بدون تغییر صورت و معنی در آخر بیاید. غضایری گوید:
عصا برگرفتن نه معجزبود
همی اژدها کرد باید عصا.
2 - چون نوع اول است ، تنها دو لفظ به صورت یکی و به معنی مختلف هستند و در حقیقت همان جناس تام است که دو لفظ متجانس یکی در صدر و دیگری در عجز است. علوی زینبی گوید:
هوای ترا زآن گزیدم به عالم
که پاکیزه تر از سرشک هوایی.
3- لفظ عیناً در حشو مصراع اول بیاید نه در صدر:
همه عشق او انجمن گرد من
همه نیکویی گرد او انجمن.
4- مانند سومی است جز اینکه معنی دو لفظ مختلف است :
کریما بده داد من از فلک
چو ایزد ترا هرچه بایست داد.
5- دو واژه همریشه در اول و آخر آورده شود و خود دو گونه است :
الف - یک لفظ در صدر بیاید و یک لفظ در عجز:
بیازردی مرا بی هیچ حجت
ز من هرگز ترا نابوده آزار.
ب - یک لفظ در حشو مصراع اول ، لفظ دیگر در عجز:
امیرا گر مرا معزول کردی
سرانجام همه عمال عزل است.
6- مانند نوع پنجم است جز اینکه آن دو لفظ از ریشه ای مشتق نباشد و خود مانند قسم پنجم دو گونه است :بیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید