رد چیزی ؛ بازپس دادن آن :
باﷲ ار مرده بازگردیدی
به میان عشیره و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.
( گلستان ) .
|| قبول نکردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . نپذیرفتن. سر باززدن : گفت ایها الامیر و ان شفیعی الیک اعظم مما یزجی رده ؛ یعنی شفیع من به توبزرگتر از آن است که باز توان زد. ( نوروزنامه ص 74 ) .
... [مشاهده متن کامل]
باﷲ ار مرده بازگردیدی
به میان عشیره و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.
( گلستان ) .
|| قبول نکردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . نپذیرفتن. سر باززدن : گفت ایها الامیر و ان شفیعی الیک اعظم مما یزجی رده ؛ یعنی شفیع من به توبزرگتر از آن است که باز توان زد. ( نوروزنامه ص 74 ) .
... [مشاهده متن کامل]