رد شدن


مترادف رد شدن: رفوزه شدن، مردودشدن، عبور، گذر، عبور کردن، گذشتن

برابر پارسی: گذشتن، گذر کردن

معنی انگلیسی:
clear, cross, cut, overrun, pass, percolate

لغت نامه دهخدا

رد شدن. [ رَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) قبول نشدن. پذیرفته نشدن. مردود گردیدن. ( یادداشت مؤلف ). مردودشدن. رفوزه شدن ( در امتحان ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- رد شدن پیشنهاد در مجلس شوری یا سنا ؛ پذیرفته نشدن آن. ( یادداشت مؤلف ).
- رد شدن شاگرد در امتحان ؛ قبول نشدن وی در آزمایش. ( یادداشت مؤلف ).
|| گذشتن. رفتن و گذشتن. عبور کردن. ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ فارسی معین ): رد شو؛ بگذر. ( یادداشت مؤلف ). || دور شدن. ( ناظم الاطباء ). || رانده شدن. مردود شدن :
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرأت رد باب.
مولوی.
گر از درگه ما شود نیز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.
( بوستان ).
|| پشت دادن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - عبور کردن گذشتن . ۲ - پذیرفته نشدن . ۳ - مردود شدن رفوزه شدن ( در امتحان ) .

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - گذشتن ، عبور کردن . ۲ - پذیرفته نشدن .

واژه نامه بختیاریکا

پا گُدَرنیدِن

مترادف ها

pass (فعل)
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن

blow over (فعل)
گذشتن، رد شدن

fail (فعل)
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن

percolate (فعل)
تراوش کردن، رد شدن، صاف کردن، نفوذ کردن

فارسی به عربی

ترخیص

پیشنهاد کاربران

بپرس