رخوت

/rexvat/

مترادف رخوت: بیحالی، رخام، سستی، شلی، ناتوانی، نرمی، وارفتگی، وهن

برابر پارسی: سستی، کرخی، نرمی

معنی انگلیسی:
indolence, inertia, laziness, lethargy, malaise, stupor, torpor, sleep

لغت نامه دهخدا

رخوت. [ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَخْت فارسی. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). ج ِ رخت. ( غیاث اللغات ) :
بنما در بساط فرش رخوت
سالکان مسالک اطوار.
نظام قاری.
بنما در میان جمع رخوت
نرمه ای کز وی آید اینهمه کار.
نظام قاری.
مانده ام در کوب حالی زین رخوت
تا چه نوع آید برون از جندره.
نظام قاری.
از رخوتم عاریت کردی طلب
چون برم از پیش یاری آمدی.
نظام قاری.
گرچه سلطان است در جمع رخوت
جامه قلب است چون شد دامنش.
نظام قاری.
فصل دوازدهم در بیان شغل صاحب جمع رکابخانه ، رخوت حمام خاصه و آنچه متعلق به آن است. ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 32 ).
و رجوع به رخت شود.

رخوت. [ رِخ ْ وَ ] ( ع اِمص ) رِخْوة. سستی. ( یادداشت مؤلف ) :
بر نیک صبر کرد نباید که رخوت است
بر بد شتاب کرد نباید که از هواست.
ناصرخسرو.
|| نرمی. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به رخوة و رخوه شود.

رخوة. [ رَخ ْ وَ ] ( ع ص ) رُخْوة. رِخْوة. مؤنث رَخْو. نرم و سست از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). مؤنث رَخْو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رِخْوة در معنی وصفی شود.

رخوة. [ رِخ ْ وَ ] ( ع مص ) مصدر به معنی رخاوة. ( ناظم الاطباء ). سست و نرم شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رخاوة شود.

رخوة. [ رِخ ْ وَ ] ( ع اِمص ) سستی و نرمی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مؤنث رِخْو. نرم وسست از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). مؤنث رِخْو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رَخْوة شود.
- حروف رخوة ؛ سیزده حرف است بدین تفصیل : «خس »، «حظ»، «شص »، «هز»، «ضغث »، «فذ». ( ناظم الاطباء ). حروف رخوه سیزده است و آن چندی از حروف تهجی است که به نرمی از زبان برآیند یجمعها: خس ، حظ، شص ، هز، ضغث ، فذ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). حروف رخوة سیزده حرف است : ث ،ح ، خ ، ذ، ز، س ، ش ، ص ، ض ، ظ، غ ، ف ، ه. ( غیاث اللغات ). رجوع به رخوه شود.

رخوة. [ رُخ ْ وَ ] ( ع ص ) رَخْوة. رِخْوة. رجوع به رَخْوة شود.

فرهنگ فارسی

نرم وسست شدن، آسان گشتن، نرمی وسستی، جمع رخت
( اسم ) سستی : [[ اعضای او را رخوت فرا گرفت ]] .
جمع رخت فارسی

فرهنگ معین

(رِ وَ ) [ ع . رخوة ] (اِمص . ) سستی .

فرهنگ عمید

= رخت
نرمی و سُستی.

واژه نامه بختیاریکا

قور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از صفات حروف که در علم تجوید ازآن بحث می شود، رخوت است.
رخوت به معنای سستی است ویکی از صفات حروف است.
رخوت در اصطلاح
رخوت به معنای دوم در مقابل شدّت از صفات حروف و از اصطلاحات علم تجوید است و مراد از آن جریان یافتن صدا هنگام تلفظ حروف می باشد.
حروف رخوت
حروف رخوت سیزده حرف و عبارتند از: «ث، ح، خ، ذ، ز، س، ش، ص، ض، ظ، غ، ف، ه».

جدول کلمات

سستی

مترادف ها

indolence (اسم)
سستی، رخوت، تنبلی، راحت طلبی، تن اسایی

acedia (اسم)
سستی، رخوت

lethargy (اسم)
رخوت، بی علاقگی، سبات، خواب مرگ، بی حالی، مرگ کاذب، موت کاذب، تهاون

paralysis (اسم)
وقفه، رخوت، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فلج، رعشه، سکته ناقص، خواب رفتگی

lassitude (اسم)
سستی، رخوت، خستگی، بی میلی، سستی تب، تب سبک

laxation (اسم)
سستی، رخوت

فارسی به عربی

خمود

پیشنهاد کاربران

سستی َ بیحالی
رخت و لباس
. . . روزی در اینجا سوای رخوت و بالاپوش و اسباب سفر. . .
سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی_حیرت نامه
بیحالی، رخام، سستی، شلی، ناتوانی، نرمی، وارفتگی، وهن
سستی

بپرس