رخنه. رخنه وار. رخنه زار. رخنه بار. رخنه کار. رخنه بدار ( مدار ) . شکاف. پاره. پارگی. پارش. سوراخ. سورخش. سوراخیت. درش. درشیت. درشانگی. شکافت. شکافتش. شکافتناشکفت. اشکفتیت. درشانیت. درشمند. درشمندیتوارگی. دریدن:دِرّ:درّ افکندن در چیزی. سوراخ وسُنبه:خُلل و فُرج.
رخنه و شکاف در روندهای رواهای نگره ها از پیشا افلاطون تا پسا لایبنیتز. در دانستوریهای چها گانهء دانشها و فرزانشها و آیینها و رازوریها و علم وفلسفه و دین و عرفان. ایستایی ویا پویایی آنها از دیروزه روزترین
... [مشاهده متن کامل] تا امروزه روزی ترین هر کدام به جدایش توانمندی هرکدام در اندیش و دانش و سنجش در حوزه های دینی و دانشکده های دانشی.