رخصت گرفتن. [ رُ ص َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) اذن و دستوری گرفتن و اجازه رخصت خواستن. ( ناظم الاطباء ) : باز براق از دم او جان گرفت سوی زمین رخصت جولان گرفت.
وحید ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
اذن و دستوری گرفتن و اجازه رخصت خواستن
پیشنهاد کاربران
در زبان بلوچی به معنای اجازه گرفتن و اختیار داشتن برای انجام کاری است. وقتی ۳ نفر از شاهدان که از نزدیکان عروس هستند برای بله گرفتن، پیش عروس می روند می کویند برای رخصت گرفتن رفته اند