رخشان شدن ؛ درخشان شدن. نورانی گردیدن. تابان شدن. تابناک گشتن :
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان شدی در دل از هور دین.
فردوسی.
شود روز چون چشمه رخشان شود
جهان چون نگین درخشان شود.
فردوسی.
... [مشاهده متن کامل]
جهل را از دل تو علم برآرد بیخ
خاک تاریک به خورشید شود رخشان.
ناصرخسرو.
بستان بهشت وار شد و لاله
رخشان بسان عارض حورا شد.
ناصرخسرو.
گفت با جسم آیتی تا جان شد او
گفت با خورشید تا رخشان شد او.
مولوی.
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان شدی در دل از هور دین.
فردوسی.
شود روز چون چشمه رخشان شود
جهان چون نگین درخشان شود.
فردوسی.
... [مشاهده متن کامل]
جهل را از دل تو علم برآرد بیخ
خاک تاریک به خورشید شود رخشان.
ناصرخسرو.
بستان بهشت وار شد و لاله
رخشان بسان عارض حورا شد.
ناصرخسرو.
گفت با جسم آیتی تا جان شد او
گفت با خورشید تا رخشان شد او.
مولوی.