رخش عنان تاب ؛ اسبی که محتاج چابک نباشد. ( آنندراج از فرهنگ سکندرنامه ) . اسبی که به اندک اشاره عنان بگردد. ( از ناظم الاطباء ) . اسب که با گردش عنان سریعاً خویشتن بگرداند و تغییر جهت دهد :
روان کرد رخش عنان تاب را
برانگیخت چون آتش آن آب را.
نظامی.
روان کرد رخش عنان تاب را
برانگیخت چون آتش آن آب را.
نظامی.