رخت یکسو نهادن از جایی

پیشنهاد کاربران

رخت یکسو نهادن از جایی ؛ بیرون شدن از آنجا. رفتن از آنجای. خارج گشتن. بدر شدن :
همان لحظه کاین خاطرش روی داد
غم از خاطرش رخت یکسو نهاد.
( بوستان ) .

بپرس