برده از آن سوی عدم رخت و پخت
مانده از این سوی جهان خان و مان.
خاقانی.
وقت است کز فراق تو و سوز اندرون آتش درافکنم بهمه رخت و پخت خویش.
حافظ.
گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشدعارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش.
حافظ.
و رجوع به رخت و بخت و دیوان حافظ چ قزوینی ذیل ص 197 و دیوان خاقانی چ سجادی ص 1041 تعلیقات و شمس اللغات شود.