- رخت از ( ز ) جایی برداشتن ؛ ترک آنجا گفتن :
ز منزل دلت این خوب و پرهنرسفری
بدان که روزی ناگاه رخت بردارد.
ناصرخسرو.
بر تن هرکه رفت پیکانش رخت برداشت از تنش جانش.
نظامی.
تماشاروان باغ بگذاشته مغان از چمن رخت برداشته.
نظامی.
آهی زد و راه کوه برداشت رخت خود از آن گروه برداشت.
نظامی.
ترک سودای خام کن خسروکه وفا رخت از این جهان برداشت.
امیرخسرو دهلوی.