رخ خراشیدن. [ رُ خ َ دَ ] ( مص مرکب ) لطمه زدن. از شدت تأثر و الم خراشیدن چهره : ور عاریتی بازستانند تو رخ رابر عاریتی هیچ بمخراش و بمخروش.ناصرخسرو.