ز گفتار او رخ برافروخت شاه
بخندید و رخشنده شد پیشگاه.
فردوسی.
اگر به کثرت سواد سوار و پیاده خویش رخ برافروخته ای ساعتی با ما اسب در میدان محاربت افکن تا شهسواری استادان حاذق مشاهدت کنی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 108 ).رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم.
حافظ.