لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
کوچ کردن و رفتن و سفر کردن و راهی شدن
مترادف ها
نیزه زدن، سریعا رفتن، رحلت کردن، با چیز نوک تیز سوراخ کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )
•
⚫ واژه ی برنهاده: کوچمُردن
•
⚫ نگارش به خط لاتین: Kuchmordan
•
⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
•
⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.
•
⚫ واژه ی برنهاده: کوچمُردن
•
⚫ نگارش به خط لاتین: Kuchmordan
•
⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
•
⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.
فوت. . . . مرگ. . . . درگذشت. . . .