رحابت

لغت نامه دهخدا

رحابت. [ رَ ب َ ] ( ع اِمص ) رَحابة. وسعت. پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. ( تاریخ بیهق ص 11 ). و رجوع به رحابة شود.

رحابة. [ رَ ب َ ] ( ع مص ) رحب. ( منتهی الارب ). فراخ و گشاد گردیدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). فراخ گردیدن. ( آنندراج ). فراخ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر اللغه زوزنی ): رحب بک المکان ؛ فراخ شد جای تو. رحبتک الدار؛ فراخ شد خانه تو. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس