رجه
مترادف رجه: دسته، رج، ریسمان، صف، قطار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
رجه. [ رَج ْه ْ ] ( ع مص ) به مردم چنگل زدن و درآویختن به آن. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آویختن به چیزی بادندان. ( از اقرب الموارد ). || گوالیدن کودک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جنبیدن و حرکت کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ).
رجه. [ رَ ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی. سکنه آن 530 تن. آب آن از چشمه.محصول عمده آن غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ریسمانی که در بنّایی به کار می برند.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
( رجِه ) درجه؛ رتبه
مترادف ها
طناب رخت شویی، رجه
پیشنهاد کاربران
در گویش پشندی [گویش پشندی، انتشارات صانعی]، به خط الراس بین روستای فشند و طالقان گفته می شود.
رجه rajə: [اصطلاح صنایع دستی] اصطلاحا به چوب هایی گفته می شود که بین تارها قرار می دهند.
( به کسر ر و تشدید ج )
بند رخت
بند رخت