رجعت کردن. [رِ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مراجعت کردن. بازگشتن و واپس آمدن. ( ناظم الاطباء ). عودت کردن. برگشتن. بازگشتن. مراجعت کردن. معاودت کردن. بازپس آمدن : و لشکرهای جهان بر وی [ شاپور ] جمع شدند و رجعت کرد و طیسبون از للیانوس بازستد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 71 ). || ( اصطلاح نجوم ) بازگشتن کوکب از سیر طبیعی خود : وگر رخصه یابد ز تو هست ممکن که خورشید رجعت کند هم به خاور.
خاقانی.
و رجوع به رجعت شود. || بازگشتن امام پس از غیبت. رجوع به رجعت شود. || بازگشتن بسوی دنیا پس از مرگ : همخانه شوی به مهد عیسی رجعت کنی از اشارت جم.