رث

لغت نامه دهخدا

رث. [ رَث ث ] ( ع ص ) کهنه و بلایه از رخت خانه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کهنه. ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ). کهنه و پوسیده. ( ناظم الاطباء ). || جامه کهنه. ج ، رِثاث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه کهنه. ( دهار ). لباس کهنه و خلقان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || جامه بدج. رِثاث. ( مهذب الاسماء ). || خوار. ( ناظم الاطباء ). || بدحال. ( از غیاث اللغات ). بدحال و بدهیأت. ( ناظم الاطباء ).
- رث الهیئة ؛ بدحال و بدهیأت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

رث. [ رَث ث ] ( ع مص ) کهنه شدن جامه. ( مصادر اللغة زوزنی ).

فرهنگ فارسی

کهنه، پوسیده، فرسوده، مندرس، رثاث جمع
( صفت ) کهنه پوسیده جمع رثاث .
کهنه شدن جامه

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص . ) کهنه ، پوسیده ، فرسوده . ج . رثاث .

فرهنگ عمید

کهنه، پوسیده، فرسوده، مندرس.

پیشنهاد کاربران

بپرس