رتوب

لغت نامه دهخدا

رتوب. [ رُ ] ( ع مص ) ثابت شدن و بر جای ایستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حرکت نکردن و قرار گرفتن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ایستادن. ( دهار )( تاج المصادر بیهقی ). برپا شدن چیزی ، و از آن است : رتب فی الصلاة؛ هرگاه راست بایستد. ( از اقرب الموارد ). راست ایستادن : رتب رتوب الکعب ؛ راست ایستاد مانند راست ایستادن کعب در مقام صعب . || در وادی بودن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || در شهر ماندن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ثابت شدن و بر جای ایستادن یا در وادی بودن یا در شهر ماندن .

پیشنهاد کاربران

بپرس