رتج
لغت نامه دهخدا
رتج. [ رَ ت َ ] ( ع اِ ) رِتاج. در بزرگ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رتاج شود.
رتج. [ رَ ] ( ع مص ) بند کردن در را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
رتج. [ رَ ت َ ] ( ع مص ) بسته شدن بر کسی سخن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسته شدن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید