ربیعی.[ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ربیع. بهاری : پالوده راوق ربیعی خاک قدم تو از مطیعی.
نظامی.
- قصیده ربیعی ؛ قصیده ای که در آن وصف بهار کنند. بهاریه.
فرهنگ فارسی
بوشنجی ( پوشنگی ) شاعر و مداح فخرالدین از آل کرت ( ف. ۷٠۲ ه. ق./ ۱۳٠۲ م. ) گویند ربیعی بسیارباده نوش بود و بدین سبب بزندان افتاد و مثنویی بنظم در آورد موسوم به (( کارنامه ) ) تا بدین وسیله شفقت سلطان را بسوی خود منعطف سازد ولی حاصل نبخشید. وی مثنویی دیکر دارد بنام (( کرت نامه ) ) بسبک شاهنامه فردوسی . ( صفت ) منسوب به ربیع بهاری قصیده ربیعی .
فرهنگ عمید
بهاری.
مترادف ها
vernal(صفت)
بهاری، ربیعی، شبیه بهار، باطراوت چون بهار
پیشنهاد کاربران
سلام ، ربیع به معنی بهار است ، پس ربیعی یعنی بهاری. اما کلمه ی ربیعی ، یک کلمه ی عربی است. در ضمن فامیلی هم می تواند باشد.