ربیعبن ربیعه

لغت نامه دهخدا

( ربیعبن ربیعة ) ربیعبن ربیعة. [ رَ ع ِ ن ِ رَ ع َ ] ( اِخ ) ابن مسعودبن عدی بن ذئب ، معروف به سطیح الکاهن. از بنی مازن و از طایفه اَزْد بود. از کاهنان غسانی دوران جاهلیت بشمار میرود و عرب او را به حکمیت می پذیرفتندچنانکه عبدالمطلب بن هاشم با همه بزرگی مقامش در اختلاف که درباره آب طائف با جماعتی از قیس عیلان داشت او را به حکمیت قبول کرد. مردم به وسعت دید و درستی رای او مثل می زدند. فیروزآبادی گفته : او غیر از سر در دیگر بدنش استخوانی نداشت و زبیدی افزوده است که اوقادر به حرکت نبود، اهل جابیه از اطراف شام بود و در آنجا اندکی پس از تولد حضرت رسول ( ص ) درگذشت. از او داستانهای شگفت انگیزی بجای مانده. مردم پپش او می آمدند و می گفتند برای کاری پیش تو آمده ایم آن کار چیست ، او آنچه را در خاطر آنان بود برایشان بازگو میکرد. ربیع در سال 52 قبل از هجرت درگذشت. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به فهرست ترجمه مقدمه ابن خلدون شود.

ربیعبن ربیعة. [ رَ ع ِ ن ِ رَ ع َ ] ( اِخ ) ابن رفیع سامی. رجوع به ربیعةبن رفیع شود.

ربیعبن ربیعة. [ رَ ع ِ ن ِ رَ ع َ ] ( اِخ ) ابن عوف بن قنان بن انف الناقة تمیمی ، مکنی به ابویزید و معروف به مخبل سعدی. شاعر نامی است. ابن درید نام وی را ربیعةبن کعب آورده و ربیعةبن مالک و ربیعةبن عوف هم نامیده شده است. ابوالفرج اصفهانی او را در شمار گویندگان نامی یاد کرده و گفته است که او عمر درازی داشته ودر عهد عمر یا عثمان درگذشته و میان او و زبرقان شاعر معروف مهاجاتی بوده است. ( از الاصابة ج 1 قسم 1 ).

فرهنگ فارسی

ربیع بن ربیعه بن عوف بن قنان بن انف الناقه تمیمی .

پیشنهاد کاربران

بپرس