توشه خویش زود ازو بربای
پیش کآیدْت مرگ پای آکیش.
رودکی.
رباید همی این از آن آن ازین ز نفرین ندانند باز آفرین.
فردوسی.
همی شاه مازندران را ز گاه بباید ربودن فکندن بچاه.
فردوسی.
چو دزدان مر او را بخواهی ربودچنین زور مردی بخواهد نمود.
فردوسی.
به قارن چنین گفت بدخواه بخت ربود از شما گنج و دیهیم و تخت.
فردوسی.
تهمتن فروبرد چنگ درازربود از سرش تاج آن سرفراز.
فردوسی.
غلیواج از چه مَیشوم است از آنکه گوشت برْبایدهمای ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد.
عنصری.
درآمد یکی خاد چنگال تیزربود از کفَش گوشت و برد و گریز.
خجسته ( از فرس اسدی ).
یکی پیر کپی بیامد چو دودز شیران و دیوان کالا ربود.
؟ ( از لغت نامه اسدی ).
آنجا که رفته بود هم اندرزمان نبودتب لرزه های جرم کواکب ربوده بود.
خاقانی.
دست بر سر زآنم از دست اجل تا کلاه عمر نَرْباید ز من.
خاقانی.
تا که دست قدر از دست تو برْبود کمرکاغذین پیرهن از دست قدر باد پدر.
خاقانی.
و مشایخ گفته اند مشاهدة الابرار بین التجلی و الاستتار می نمایند و می ربایند. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...