ربعی.[ رُ ] ( ع اِ ) نوعی از اسطرلاب. ( دهار ) :
ربعی نموده پیکرش خطهای مسطر در برش
ناخن بر آن خطها برش وقت محاکا ریخته.
خاقانی.
ناهید زخمه مطرب می آفتاب تابش چنگ آفتاب می را ربعی بشکل مسطر.
خاقانی.
ربعی. [ رُ ] ( ص نسبی ، اِ ) یک نوع پول خردی که چهاریک قران باشد. || در تداول امروز، سکه زری که یک چهارم سکه رسمی است. ( ناظم الاطباء ).
ربعی. [ رَ ب َ عی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به طایفه ربیعة. ( ناظم الاطباء ). منسوب است به ربیعةبن نزار. ( از انساب سمعانی ) ( منتهی الارب ).
ربعی. [ رُ ب َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ بصری ، مکنی به ابونعیم. از اصحاب حضرت جعفر صادق و حضرت کاظم علیهماالسلام ، محدث بود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) عبدالسلام بن المفرج. ( از اعلام زرکلی ). رجوع به عبدالسلام ربعی شود.
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) علی بن عیسی. ( از اعلام زرکلی ). رجوع به علی ربعی شود.
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) عیسی بن ابراهیم بن محمد الربعی الیمنی ( 480 هَ. ق. ) خزرجی گفته است : فقیه و فاضل و استاد نحو و صرف و لغت بود. او راست : النظام الغریب و فهرست آن ( در لغت ) که در آن لغات اشعار را به اختصار آورده است. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
ربعی [ رَ ب َ ] ( اِخ ) محمد. رجوع به ابن یحیی الربعی شود.