ربد
لغت نامه دهخدا
ربد. [ رَ ] ( ع مص ) بازداشتن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حبس کردن کسی را.( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || اقامت کردن در جایی. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به رَبَدشود. || سبک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
ربد. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) گل تنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به رَبْد شود.
ربد. [ رُ ب َ ] ( ع اِ ) رنگ و جوهر شمشیر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): سیف ذوربد؛ اذا کنت تری فیه شبه غبار او مدب نمل یکون فی جوهره. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || ج ِ رَبْداء. ( منتهی الارب ). رجوع به ربداء شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید