ربخ

لغت نامه دهخدا

ربخ. [ رَ ب َ ] ( ع مص ) بسیار رفتن شتران در ریگ. ( منتهی الارب ). دشوار شدن شتران را رفتن در ریگ. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

ربخ. [ رَ ] ( ع مص ) رباخ. ربوخ. بیهوش شدن زن هنگام آرمیدن با مرد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

رباخ ربوخ بیهوش شدن زن هنگام آرمیدن بامرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس